کانون شعر ایران







به صدای تو دلتنگم


دلم تنگ است

و به هر آسمانی بگویم

برایم ساعت ها  اشک می ریزد

دلم تنگ است

و از پشت صفحه ی همه ی تلفن ها

این جمله تکرار می شود

شماره مورد نظر در شبکه وجود ندارد

بگو کدام شماره

صدایت را به گوشم می رساند

شب ها

در آغوش مادرم  زجه می زنم وصبح ها

در ایستگاه های اتوبوس

از ترس اینکه بی تو زندگی کنم

زبانم بند آمده

کاش برگردیم به هم

و در آغوشت

مثل طفلی که هنوز زبان باز نکرده

از شوق شروع به حرف زدن کنم


زهرا نوجوان

تاریخ ثبت شعر : 1398/10/16





مجموعه دلنوشته صدای برف به قلم لیلا شامخی صابر



این پایان قسمت نیست!


تو نمی دانی چه می گویم
نمی خوانی زچشمانم که بیرحمانه می گریند
چه حاصل شدبه دستانم که درگرمی دستان تو می سوزد؟
چنین عشقی به باورنیست.
همان وقتی که بی تقصیر ز راه عشق جاماندی، کسی همراه و یاور نیست!
بروتاسرکنم باخلوتم تنهایی شبهای فردا را
برو تادیگری گیرد سراغ قصه ی مارا
نپرس ازمن چرا خوکرده ام دراین حصارتنگ سرسختی
پریشان خانه ی قلبم
شده تاریک وبی فانوس
دراین غمخانه نوری هم اگرپیدا شود لَختی، به هرلفظی شود معنا بجز مفهوم خوشبختی!
نپرس ازمن چرا خوکرده ام دراین حصارتنگ سرسختی
که از خوش باوریهایم چنین افکنده درکنج خرامانم
تواز درک سخنهایم چه می فهمی؟"نمی دانم!
خیالی نیست.
این پایان قسمت نیست.
اگرچه خسته ام ازهرحدیث وحرف تکراری
اگرچه سخت تنهایم دراین آشفته بازاری
گریزانم زدلتنگی، دل آزاری
کسی آید که باحسّم درآمیزد
به همراهم به اوج قله پرواز بگریزد
خیالی نیست
این پایان قسمت نیست.

لیلا شامخی صابر


برگریزان

پاییز فقط یک باد بود که به موهایم وزید ورفت.
وماه کاملم را ناتمام گذاشت!
وآن درخت زندگی من بود که برگریزانش هوای عاشقی می داد.
و حالاروی تکه های خودم قدم می زنم تا شاید دلم را زنده پیدا کنم و با امید دیگری به آن درخت بیاویزم.!


لیلا شامخی صابر



صدای برف

قلبِ خموش برای عشق می تپد
وسکوتی که دربلندای غرور می شکند.
"دراین تقلای پس وپیش به مویی بندم!"
من محبوس باورخویشتنم
باوری که با نگاه بیان نخواهدشد، که اگرشود جرات رسوایی دارد!.


لیلا شامخی صابر




تاریخ ثبت : 1399/04/



سرقت ادبی از این مجموعه   پیگرد قانونی  دارد


آخرین جستجو ها